www.fgks.org   »   [go: up one dir, main page]

وبلاگ جدید

از این به بعد در اینجا می نویسم

ir

http://iranlgbta.wordpress.com/

گفت‌وگو با مادر يک دختر همجنس‌گرای ايرانی

منبع:خبرنامه گويا زمانی که دخترم نوع زندگی‌اش را برايم گفت مدت‌ها بود که من ديگر آن زن سنتی ايرانی نبودم. من ساليان پيش از اين به‌عنوان يک انسان دوباره به‌دنيا آمده بودم و تنها يک زن نبودم. در قلب و روح من فضای بسياری باز شده بود که “ديگری” را با تفاوت‌هايش بپذيرم. حال اين ديگری دخترم بود
چند روز پيش به مناسبت هفده می روز جهانی “مبارزه با همجنسگرا هراسی” عده ای از همجنسگرايان ايرانی کمپين “ما همه جا هستيم” را به راه انداختند و يکی از کارهای جالب اين کمپين، گذاشتن ويديو هايی در يوتوب است که در آن افراد برای چند لحظه ای جلو دوربين می آيند و ديدگاه ها يشان را در اين باره شجاعانه با ديگران تقسيم می کنند. اين ها اغلبشان همجنسگرا و بعضا دگر جنس گرا می باشند. در اين فيلم ها يکی از موضوعاتی که بعضی از همجنسگرايان ايرانی مطرح کرده اند فاصله ی زيادی است که آن ها را از پدر و مادر وساير افراد خانواده شان جدا می کند و رنجی که عدم امکان برقراری گفتگو با نزديکان و بخصوص مادرانشان دارند. با نگاه کردن اين ويديوها بر آن شدم که گفتگويی با مادر يک همجنسگرای ايرانی داشته باشم. البته شايد سارا برخوردش با اين مسئله متفاوت با بسياری از مادران ايرانی که در شرايط او هستند باشد. اما فکر می کنم اين نوع گفتگو و نظير آن بتوانند باب سخن گفتن در رابطه با “همجنسگرايان ايرانی ورابطه ی آن ها با خانواده هاشان” را باز کنند. – وقتی از همجنس گرا بودن دخترت آگاه شدی عکس العملت چه بود؟
آنروزاز لحظه ای که حرفش را شروع کرد تا بيرون آمدن از کلام، دراين فاصله ی زمانی من هزار تصور آزار دهنده از ذهنم گذر کرد و هنگاميکه حرف دلش را زد، گفتم : همين ؟ و سپس نشستم . و در اين فکر بودم که چرا در مقام مادرش نتوانسته بودم اين را بفهمم ويا حدس بزنم. – منظورت اين است که در ميان گذاشتن موضوع براش سخت بود؟ ميتونی کمی بيشتر توضيح بدی؟
نه برايش اصلا سخت نبوده است .البته نه همان شب بلکه مدتی بعد که هيجان مطلع شدنم کاهش يافته بود، از او علت زودتر نگفتن اش را جويا شدم. گفت : خودم هم مطمئن نبودم. نميدانستم که واقعی است يانه. اورا درک ميکردم. درسنين بلوغ چه کسی از چه چيزی مطمئن است که او باشد. – درونأ چه احساسی داشتی؟
کمی متعجب و حيرت زده اما خوشحال از اينکه مرا در جايی گذاشته بود که ميدانست برايم قابل قبول است. از اين رو به خود می باليدم. – با او چطور برخورد کردی؟
رفتارم به هيچ وجه نسبت به گذشته عوض نشد جز اينکه متوجه شدم بزرگ شده است و ميداند که چه ميخواهد. – جوابت برايم کمی عجيب است. از اين لحاظ که يک مادر ايرانی با توجه به فرهنگ سنتی که ما داريم چطور توانسته اينقدر راحت همجنسگرايی فرزندش را بپذيرد. لطفا کمی توضيح بده. در ضمن خواستم بدانم آيا اين به اين معناست که با اطرافيانت هم اين قضيه را مطرح کردی؟
زمانی که دخترم نوع زندگی اش را برايم گفت مدتها بود که من ديگر آن زن سنتی ايرانی نبودم. من ساليان پيش از اين بعنوان يک انسان دوباره بدنيا آمده بودم وتنها يک زن نبودم. درقلب و روح من فضای بسياری باز شده بود که” ديگری” را با تفاوت هايش بپذيرم. حال اين ديگری دخترم بود. در واقع اينجا بود که من امتحان تغيير يافتن ام را پس دادم.
بايد بگويم اين قضيه را من با هيچ کس مطرح نکردم. زندگی خصوصی دخترم بود. ربطی به ديگران ندارد. اما اگر جايش باشد از او و خواسته هايش دفاع هم خواهم کرد. – اينکه می گويی” زندگی خصوصی دخترم” است برايم قابل فهم است. آيا اين يعنی که اگر او يک روز تصميم بگيرد همجنسگرا بودنش روبرای همه علنی کند تو هم برايت مسئله ای نخواهد بود؟ ببين من اسرارم روی قضيه برای اين است که درسته اين مسئله خصوصيست ولی ما آدمها در جمع نشان دادن خودمان با زوجمان يکی از بعدهای زندگيمان است. اينطور نيست؟
برای من مسئله ای نبوده و نخواهد بود. اوزندانی من و جامعه نيست وزوج خود را نشان دادن تا حال بشکل طبيعی و نرمال آن در بين ما و دوستان اش صورت گرفته است. در حال حاضردوستان وآشنايانی که با او در تماس هستند و در محيطی که با آنها رفت و آمد ميکند اين قضيه به هيچ وجه کتمان نشده اما به اين شکل هم نيست که يک پلاکارد دستش بگيرد و آن را اعلام کند و تنها در برابر جمع ايرانی است که اگرموضوع مطرح شود چيزی نمی گويد اما اين بر اين معنا نيست که از آن خجالت بکشد . ميگويد طرز فکر ايرانی را ميشناسد و ميداند که بحث کردن با آنها بی فايده است پس دليلی ندارد که خودش را خسته کند .ضمن اين که در جايی ميخواهد « ما » يعنی خانواده اش را ازکنايه های هموطنان مصون نگه دارد. در حقيقت اين اوست که از ما حمايت ميکند اما نه با فشار آوردن به خودش با داشتن يک منطق ساده : “آنها نمی توانند بفهمند”. – طرز تلقی ات نسبت به همجنسگرايان چه تغييری کرده؟
اکنون درد طرد شدن آنها ونيزبار نگاهها و قضاوت هايی که درطول زندگی خود جمع ميکنند را بهتر در ک ميکنم. هنگاميکه دشنام های جنسی که به همجنس گرا بر ميگردد را می شنوم متوجه ميشوم که تبعيض در وجود عده ايی درونی است وآدمی ميتواند بدون در نظر گرفتن يک« احتمال » براحتی شخص مخاطب را بيازارد. منظورم اين است که بدون آنکه از زندگی کسی خبر داشته باشيم ميتوانيم فرزند ويا خواهر وبرادرش را مورد توهين قرار دهيم و شايد همين برخوردها چه بصورت شوخی ويا دشنام ميتواند حساسيت خانواده هارا نسبت به اين مورد زياد تر کند. اين مسئله باعث شد که من در موارد ديگر هنگام حرف زدن بسيار محتاط شده ام ومواظب هستم که آنچه را که من نمی پسندم وممکن است در موردش مثلا بد حرف بزنم ميتواند مورد يک خانواده باشد. – به نظر تو نقش اطرافيان و خانواده در اينکه يک جوان همجنسگرا احساس خوشبختی يا بدبختی بکند چيست؟
شايد دربرابر شنيدن خبر، هرعضو خانواده واکنش متفاوتی نشان دهد. اما اگر هر کس آنرا آنطور تصور کند که مورد خود اوست به جواب خواهد رسيد . که به چشم عجيب و غريب او را نگاه نکنيم مثل اينکه يک مريخی در خانه پيدا شده و بفهميم که او با ما هيچ فرقی ندارد جز اينکه انتخاب او متفاوت با ماست.
تصور کنيد يکی از اعضای خانواده خانه ميخرد .چقدرمايل است که آنرا به فاميل خود نشان دهد و همه را در شادی خود شريک کند؟ اگر يک همجنسگرا حق اين کار را در خانواده نداشته باشد همه چيز برايش در سکوت و تنهايی خواهد گذشت. چه بدبختی بالاتر از اين که خانواده برايت وجود خارجی نداشته باشند ويا برعکس. – با نگاه های ديگر هموطنان که هنوز اين مسئله برايشان جا نيفتاده چکار ميکنی؟ منظور نگاهيست که به تو دارند آيا اين نگاه سنگين است؟
نه. اصلأ. من به طرز فکرشان می خندم که چقدر از فهم دنيا دور هستند و زندانی عقايد و کليشه هايی هستند که از اجدادشان به آنها تزريق شده است و حاضر نيستند کمی فکر کنند و کمی جلو بروند. – چه تفاوت و اشتراک هايی بين مسايل و مشکلات جوانان همجنسگرای ايرانی و اروپايی می بينی؟
در ايران همه چيز بر ضد اين مسئله ميرود و رشد می کند. همجنس گرايی برای مردان اعدام دارد اينجا کليسا دارند و کشيش مخصوص خودشان آنها را عقد ميکند .در اروپا حمله و تبعيض نسبت به يک فرد همجنس گرا مجازات دارد.آنها ديسکوتک خودشان را دارند. با تمام نگاه ها باز از نشان دادن خود شرمنده نيستند. وخيلی چيزهای کوچک ومهم مثل آزادی در گرفتن دست يکديگر، کنار هم لم دادن و…
اشتراک اشان شايد بشود گفت که مخفی نگه داشتن آن از خانواده است که هنوز در اروپا هستند کسانی که اين را نميخواهند ويا قبول ندارند ويا برای نزديکان خود آنرا نمی پسندند. – آمدن به اروپا و زندگی در آن به چه شکل توانست نگاه تو را به همجنسگرايی تغيير دهد؟
در اروپا، در وحله اول، خودم را ازپيله ای که در آن محبوس بودم نجات دادم. هميشه از” بايد” ها متنفر بودم. من بسيار تغيير کرده ام. کنار گذاشتن آنچه در من عميقأ جا افتاده بود آسان نبود. ميخواستم از نو فکر کنم. طور ديگری ببينم. پس بايد عيب جويی را ازخودم شروع ميکردم. کسی بودم که حساسيت های زيادی به نگاه و حرفهای مردم داشتم. اينها را حل کردم و بدنبال چراها گشتم. کار آسانی نبود .تقريبا برای آنچه امروز شده ام دهسال وقت گذاشتم. زمانی بود که نميدانستم ديگر چه درست و چه غلط است . در راهی که آمدم، به همجنسگرايی هم بر خوردم. و يکبار با ديدن برنامه ای تلويزيونی در اين مورد، دلم برای کسانی که از اين مسئله رنج می بردند و درگيری های شديد عاطفی با خانواده خود داشتند سوخت .گفتن :« چه پدرو مادری إإ » آسان بود. اما همان لحظه ناگهان اين سوأل برايم پيش آمد که اگر فرزند خودم بود چی، ميتوانستم بپذيرم؟ سی ثانيه بيشتر طول نکشيد که فهميدم تنها چيزی که برايم مهم است خوشبختی اوست و من که باشم که بخواهم برای او تعيين سرنوشت بکنم ؟ – آيا برای آينده ی دخترت نگران هستی؟
مسلمأ. با با ديدن کسانی که با يک کاريکاتور ،يک انتقاد مذهبی دچار تعصب ميشوند با خودم می گويم پس حساب کن چگونه دنيا ميخواهد همجنس گرايی را به خورد آنها دهد؟ برای کسانی که معتقد به خدا نيستند ويا مذهب برايشان يک ارث است اين مورد قابل قبول است و حتی به آن فکر هم نمی کنند .اما ميدانم که در برابر متعصبان مذهبی ميتواند مورد توهين و آزار ديگران قراربگيرد. بايستی از ظرفيت و تحمل زيادی بر خوردار باشد تا بتواند آسيب روحی نبيند. – يعنی فکر ميکنی ايرانيانی که مذهبی نيستند با همجنسگرايی مسئله ايی ندارند؟
چرا حتمأ دارند. اما اين عده تا برای خانواده خودشان پيش نيايد کينه ايی و تعصبی نمی شوند. چون آن زمان ،همجنسگرايان را مقصر شايع کردن ” آن ” می بينند.

– توصيه ات به پدر و مادرهای ايرانی چيست؟

توصيه ام اين است که به خوشبختی بچه اشان فکر کنند. برای آنها چه فرق ميکند که شريک زندگی يا همسر فرزندشان از چه سکسی است؟ آيا فقط بودن با يک مرد است که ميتواند دختری را خوشبخت کند؟ آيا ما که رابطه امان با جنس مخالف و ” نرمال ” بوده است خوشبخت شده ايم ؟ بنظرم همان اندازه که پدران ما در شوهر دادن يا زن دادن فرزندانشان هم اشتباه کردند و هم عجله ، و زمان زيادی برد تا خانواده های ايرانی پی بردند که يک ازدواج نياز به شناخت دو طرفه دارد و تنها با يک خواستگاری يک زندگی مشترک نميتواند جان بگيرد و به خير و خوشی به پايان برسد، هم اکنون نسبت به هم جنس گرايان به اشتباه ميروند و حساسيت نشان ميدهند و بيهوده زندگی را به خاطر يک سری ضوابط و” بايد “ها به فرزندان خود زهر ميکنند. بايد بپذيرند که اين يک مريضی نيست . ويک هم جنس گرا با آن متولد شده است و اين يک چيز طبيعی است.

تغییر نگرش

وقتی که اوایل بلاگینگ رو شروع کردم برای رهایی از فشار های ایران بود.

برای دختری بود که عاشقش بودم و اون هیچی نمی دونست.برای خیلی از چیزها.اما حال که چند ساله ایران نیستم و از آن فشار ها خبری نیست اما چیزهای دیگری هست که آزارم می دهند.فکر به آینده,دغدغه های شغلی و مالی و هزاران چیز دیگر. احساس می کنم از دورانی که به هویت جنسی ام اهمیت می دادم خیلی وقته گذشته و حال برایم چیزهای دیگری پررنگ تر شده اند. زندگی آن چیز رویایی نبود که فکر می کردم به آن خواهم رسید.زندگی مثل یک سنگ محکم بود که به سرم خورد. هم اکنون سردرگمم که با زندگی ام چه کنم.چه راهی را بروم که درست باشد و برای اولین بار است که به هویت جنسی خود فکر نمی کنم به نظرم گرایش جنسی مسئله کوچکی است که در برابر شغل و سطح اجتماعی و توان مالی عددی نیست در واقع یک جورهایی هم فکر کردن بهش بد و خطرناک است چون انسان را افسرده می کند و باعث می شود تصمیم های ناشی از یاس ونا امیدی بگیرد اصلا چرا باید اینقدر به یک گرایش جنسی فکر کرد.مگر در زندگی چیزهای مهمتر دیگری نیستند .چیزهایی خیلی مهمتر هستند به غیر از عشق و عاشقی و دوست دختر گرفتن .اولویت هایم بسیار عوض شده اند.آنچنان که گویی پوست انداخته ام

چشم دربرابر چشم و چرا این کار درست نیست؟

آمنه بهرامی نوا قربانی اسید پاشی مجید در سال 83 بود.

مجیدی که به ادعای خودش عاشق آمنه بود به خاطر جواب رد او این کاررا کرد.دختری که قربانی فرهنگ مردسالار ایرانی و مردانی که محصول این فرهنگ آشغال هستند شد. آمنه بینایی خود را از دست داده و تا به حال در اسپانیا 10 ها عمل جراحی بر روی او صورت گرفته.عمل هایی که هنوز هم ادامه خواهند داشت و هزینه هایی که کمر او و خانواده اش را خم کرده اند. حال آمنه می تواند جوانی که به صورت او اسید پاشیده را مجازات کند.او می تواند از قانون قصاص که توسط حکومت عقب افتاده اسلامی برای این جور مواقع علم شده استفاده کند و انتقام خود را بگیرد.انتقامی که با کور کردن مجید شاید شعله های خشم آن کمرنگ تر شود آمنه در جدید ترین مصاحبه خود گفته “من می خواستم خودم مجرم را مجازات کنم و به صورتش اسید بپاشم اما چون می ترسم اسید روی دستم بریزد این کار را یک دکتر خواهد کرد.” دکتری که وظیفه اش شفا دادن انسان هاست.حال باید دست به یک همچین عمل غیر انسانی ای بزند. حالا تو این اوضاع ایرانی ها دو دسته شده اند: 1- موافق قصاص 2-مخالف قصاص دسته اول کسانی هستند که معتقدند که این قصاص بهترین مجازات برای این جرم است. دسته دوم کسانی هستند که این عمل قصاص را غیر انسانی می دانند و آن را نقض می کنند و از آمنه خواستارند که مجرم راببخشد. .مثل این دوست که پستی به نام “آمنه وحشی است” را به این مسئله اختصاص داده است کسانی که در جامعه عقب مانده اسلامی رشد می کنند و تفکرات عقب مانده دارند و آنقدر بیمارند که دست به این کار شنیع می زنند باید با همان قوانین عقب مانده هم تربیت شوند؟ با گروه دوم موافقم .افرادی که جزو گروه دومند مثل جناب آرش می گویند که این قصاص قانونی عهد عتیق است و آمنه باید مجرم را ببخشد و نامه ای نوشته اند. برای جامعه ای مانند ایران جامعه ای که سطح تفکرات مردم و فرهنگ آنها همان فرهنگ عتیق است.در این جامعه مردسالار بخشیدن این گونه مجرم ها آنها را نسبت به عمل خود جری تر هم می کند .همان طوری که الان در ایران  افرادی که به صورت ناموسی زن ودختر خود را می کشند را مجازات نمی کنند و این افراد روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود.مسئله ای که اینجا باهاش مواجه هستیم سطح درک اکثریت جامعه ایرانی است که با درک یک جامعه متمدن مثل سوئد فرق دارد. در ایران از سال ها پیش و تا به امروز در ک عمومی بر پایه جرم و جزا و چشم در برابر چشم است و فرهنگ سنتی و مردسالانه ایران هم روی این قضیه تاثیری بس شگرف داردو قوانین مزخرف اسلامی هم که کلا آن را به رسمیت شناخته.حال کسی که در این جامعه رشد می کند یاد نمی گیرد که از جرم در وهله اول پیشگیری کند.در این جامعه به سلامت روانی افراد احترام گذاشته نمی شود و انها را را به جای اینکه به آرامش روان دعوت کنند روانی تر هم می کنند.نتیجه اش این می شود که این آقای مجید اسید پاش که باید توسط مادرش و یا اطرافیانش راهنمایی می شد و دست از سر دختر برمی داشت یا به روان پزشک معرفی می شد به حال خود رها می شود و این اتفاق شوم می افتد.حال فکر می کنید در این جامعه بیمار اگر آمنه مجید را ببخشد از تعداد مجید ها کم می شود و یا اصلا خود مجید اصلاح می شود.نه او اصلاح نمی شود همان طور که مردانی که با این فرهنگ بزرگ شده اند و سال هاست در غرب زندگی می کنند اصلاح نمی شوند.مغز ایرانی که در فرهنگ عهد عتیق رشد کرده زمان می برد که اصلاح شود حتی در جوامع متمدن. من به هیچ عنوان موافق قصاص نیستم اما می گویم که این دوراهی که پیش پای آمنه است انصاف نیست.نه قصاص و نه بخشش هیچ  کدام چاره کار نیست.چار ه کار پیشگیری است.چاره کار  فرستادن مجید به آسایشگاه روانی است.بخشیدن و رها کردن او در جامعه بیمار, عملی بشر دوستانه نیست.اما متاسفانه در قوانین ایران بخشیدن همان و رها کردن همان. این قوانین اسلامی همانند سنگسارو اعدام و شلاق زدن و اینها در کل همه مشکل دارند.اسلام و در کل فرهنگ سنتی ایران به مهمترین مسئله که همانا پیشگیری از وقوع جرم است توجه نمی کند بلکه به بعد از وقوع جرم تمرکز می کند. و فکر می کند که اگر مجید ها را قصاص کند و چشمشان را در آورد دیگر اسیدپاشی نخواهد بود.این فکر کاملا اشتباه است.چون که مرزهای جنون انسان از مرز آزمون و خطا هم می گذرد و نمی توان با گذاشتن یک مجازات غیر انسانی از یک عمل غیرانسانی پیش گیری کرد.ولی می توان با آموزش انسانیت در جامعه و حفظ سلامت روان افراد آنها را از این گونه کارها بازداشت که متاسفانه ایران به این حد نمی تواند برسد چون جامعه از پای بست ویران است.تنها راه کار همان اصلاح مجرم از راه درست و انسانی است زیرا که کسی که مرتکب این جرم شده هر چقدر هم که این جرم برای ما شنیع باشد و بخواهیم سر به تنش نباشد ,دست خودش نبوده.او یک انسان روانی است که نیاز به درمان دارد.با قصاص او صورت مسئله پاک خواهد شد اما عمق فاجعه باقی خواهد ماند. داشتن جامعه ای سالم از خود ما شروع می شود.از مادرانی که پسران خود را نه با فرهنگ مردسالاری بلکه با فرهنگی متمدن بزرگ کنند.

فاجعه ژاپن

وقتی خبر زلزله ژاپن رو شنیدم با یک سرچ تو گوگل  و دیدن عکس های واقعه و بعد با نگاه کردن به چند ویدئو در یو تیوب پی به عمق فاجعه بردم.ملتی که با آن هوشمندی سازه هایی با بهترین روش معماری و مقاومت بنا کرده بودند با وقوع سونامی و زلزله همه را از دست داده بودند مگر چندی از آنها که باقی مانده بودند. اما با شنیدن اخبار و دیدن مردم در یوتیوب که با این همه سختی همچنان در حال زندگی بودند و یک جور هایی اوضاع را در دست داشتند و از خود بی خود نشده بودند شگفت زده شدم.در کشوری که می گفتند برآوردهای خرابی ها از آسیب های جنگ جهانی دوم هم بیشتر بوده هنوز هم مردم به سر کار خود می رفتند و با وضع موجود کنار آمده بودند

بالشخصه فکر می کنم این اتفاق در هر کشور دیگری افتاده بود نه تنها کل کشور از کار می افتاد بلکه مردم هم از شدت فشار دیوانه می شدند و خرخره هم را می جویدند. وقتی به عکس های مردمی که بر اثر کمبود تاکسی ناشی از کمبود بنزین در صف های طویل با نظم ایستاده اند می نگرم با خود می گویم این ها دیگر کی هستند.ما در حالت عادی هم تحمل صف برایمان سخت است چه برسد به…

هدف ازهمه این حرف ها این بود که با دیدن مشکلات این ادم ها مشکلات خودم از یادم رفت و به مشکلاتم خندیدم.نمی دانم اگر در موقعیت فعلی ژاپنی ها بودم چه می کردم اما بی شک با آن چیزی که هواشناسان می گویند این زلزله فقط به ژاپن ختم نخواهد شد و به کشورهای همسایه هم خواهد رسید هر چند استحکام و پیوستگی و قانون مندی که ژاپن داشت نتوانست آنها را به طور کامل حفظ کند چه برسد به کشورهایی مثل تایلند و فیلیپین که در صورت وقوع حادثه به کل از بین خواهند رفت و حال هم که بحث راکتورهای اتمی ژاپن و انفجار احتمالی آنها در میان است فقط می توان به یک چیز رسید “از ماست که برماست” وقتی طبیعت رو انگولک کردی باید منتظر نتیجه اش هم باشی حالا هی این احمدی نژاد بگه ما انرژی هسته ای می خوایم.

Boy I Am (2006 Documentary Female-To-Male Transsexuals)

While female-to-male transgender visibility has recently exploded in this country, conversations about trans issues in the lesbian community often run into resistance from the many queer women who view transitioning as a “trend” or as an anti-feminist act that taps into male privilege. Boy I Am is a feature-length documentary that begins to break down that barrier and promote dialogue about trans issues through a look at the experiences of three young transitioning FTMs in New York City–Nicco, Norie and Keegan–as they go through major junctures in their transitions, as well as through the voices of lesbians, activists and theorists who raise and address the questions that many people have but few openly discuss.

Watch in 5 Parts in Youtube:

http://www.youtube.com/user/AllSortsOfStuff101#grid/user/DB0AD06F550E4B01

IMDB:http://www.imdb.com/title/tt1024954/

نقدی بر برخی تئوریهای لزبینسم -همجنسگرایی زنانه

آزاده سپهری در کشوری که همجنسگرایان را میکشند و همجنسگرایی در بین اکثریت مردم، نوعی جرم، انحراف اخلاقی و یا در “بهترین” حالت یک نوع بیماری روانی به شمار می آید، شاید موضوع بحث این نوشتار خیلی زودرس و یا حتی مسخره به نظر آید.
“لزبینهای سیاسی” لزبین به شمار نمی آیند، چون آنها کشش جنسی به همجنسان خود ندارند و تنها بخاطر گرایشات سیاسی خود لزبین شده اند. لزبینهای سیاسی فمینیستهای رادیکالی هستند که فکر میکنند رابطه جنسی زنان با مردان پایه های مردسالاری و فشار بر زنان را تحکیم میکند و فکر میکنند همجنسگرایی زنان راهی ست برای مقابله با مردسالاری و همه فمینیستها باید همجنسگرا شوند.  در کشوری که همجنسگرایان را میکشند و همجنسگرایی در بین اکثریت مردم، نوعی جرم، انحراف اخلاقی و یا در “بهترین” حالت یک نوع بیماری روانی به شمار می آید، شاید موضوع بحث این نوشتار خیلی زودرس و یا حتی مسخره به نظر آید. اما من فکر میکنم که نگاه انتقادی به جنبشهای زنان و همجنسگرایان در سایر کشورها، بویژه کشورهای غربی که در این زمینه ها پیشگام و سرمشق هستند، راهگشای این جنبشها در ایران خواهد بود و میتواند مانع آن شود که جنبشهای زنان و همجنسگرایان ایرانی خطاهای جنبشهای غربی را تکرار کنند. در این نوشتار کلمه “لزبین” به خاطر اختصار آن در مقابل “همجنسگرای زن” به کار رفته است. در بین تئوریسینهای لزبین بر سر اینکه لزبین چیست و این کلمه به چه کسی باید اطلاق گردد، اتفاق نظر وجود ندارد. در دهه هشتاد میلادی “جنگ”های فراوانی بین گروههای مختلف لزبین بر سر تعریف کلمه “لزبین” درگرفته بود و هر گروه خود را “لزبین واقعی” می دانست. خیلی ها لزبین را زنی میدانند که با زنی دیگر رابطه جنسی داشته باشد. به نظر من ولی لزبین زنی ست که فقط به همجنسان خود گرایش جنسی دارد، حتی اگر با آنان رابطه جنسی نداشته باشد. طبق این تعریف زنی که به همجنسان خود گرایش جنسی دارد، ولی در یک رابطه جنسی با مرد قرار دارد (بوسیله ازدواج یا دوستی) دگرجنسگرا نیست، بلکه همجنسگرایی ست که بنا به دلایل گوناگون اجبارا در یک رابطه دگرجنسگرایانه قرار گرفته است. همچنین طبق این تعریف، “لزبینهای سیاسی” لزبین به شمار نمی آیند، چون آنها کشش جنسی به همجنسان خود ندارند و تنها بخاطر گرایشات سیاسی خود لزبین شده اند. لزبینهای سیاسی فمینیستهای رادیکالی هستند که فکر میکنند رابطه جنسی زنان با مردان پایه های مردسالاری و فشار بر زنان را تحکیم میکند و فکر میکنند همجنسگرایی زنان راهی ست برای مقابله با مردسالاری و همه فمینیستها باید همجنسگرا شوند. این پدیده بویژه در دهه هفتاد میلادی رواج داشت. طبق اعتقادات مدافعین این نظریه تعلقات سیاسی باید زندگی جنسی زنان را تعیین کند. آنها در واقع آزادی جنسی زنان، حق آنان در انتخاب نوع زندگی جنسی شان و حق برخورداری شان از یک زندگی جنسی لذت بخش را زیر سوال می برند. این زنان در واقع به جای مقابله و ستیز با نظام مردسالاری به مقابله با مردان می پردازند. متاسفانه در برخی موارد دیگر نیز این نوع تفکر مردستیز در بین فمینیستهای غربی رایج است. برای نمونه خیلی از فمینیستهای غربی فکر میکنند که یک مرد نمیتواند فمینیست باشد، در صورتی که هستند بسیاری مردان که از بسیاری زنان فمینیست تر هستند. این مثل آن است که بگوییم فقط کارگران میتوانند مدافع حقوق طبقه کارگر باشند. مورد دیگر جداسازی جنسیتی ست که در بین فمینیستهای غربی رواج دارد. برای نمونه حدود ده دوازده سال پیش با یکی از دوستان مرد به یک کتابفروشی آلمانی زنان در شهر هامبورگ (آلمان) رفتیم و او را راه ندادند و گفتند که فقط زنان اجازه ورود به آنجا را دارند، که این خیلی تاثیر بدی روی من و دوست همراهم گذاشت. آیا این نوع جداسازی جنسیتی آن روی سکه جداسازی های مردانه نیست؟ آیا این نوع برخورد ناشی از احساس کمبود و عقده های تاریخی زنان نسبت به مردان و احساسات انتقام جویانه و تلافی جویانه نیست؟ چه دلیل منطقی و عقلانی برای این نوع جداسازی ها وجود دارد؟ متاسفانه برخی انجمنهای زنان ایرانی در اروپا نیز این نوع تفکر را سرمشق خود قرار داده اند و در برنامه های سخنرانی و یا حتی در مراسم هشت مارس مردان را راه نمی دهند. به نظر من هیچ دلیل منطقی برای این کار وجود ندارد و از نظر من مردان حتی میتوانند به عضویت انجمنهایی درآیند که در رابطه با حقوق زنان فعال هستند. طبق نظریه گروه “رادیکال لزبینز” (Radicalesbians) تقسیم بندی انسانها به دگرجنسگرا و همجنسگرا ریشه در تبعیض جنسیتی دارد و در جامعه ای که زنان از سوی مردان تحت فشار نباشند، این تقسیم بندی از بین خواهد رفت. به نظر من این تقسیم بندی به خودی خود اشکالی ندارد. مشکل از ارزش گذاری ما نسبت به این پدیده ها ناشی میشود، بطور مثال برتر دانستن دگرجنسگرایی یا منفی انگاشتن همجنسگرایی. در جامعه ای که تبعیض علیه همجنسگرایان وجود نداشته باشد، تقسیم بندی بر اساس گرایش جنسی میتواند حتی مفید واقع شود. برای نمونه اگر دور و بری های فردی همجنسگرا بدانند که او همجنسگراست، شانس او برای پیدا کردن دوست پسر یا دوست دختر بسیار بالاتر میرود تا اینکه گرایش جنسی اش را مخفی نگه دارد. همچنین اگر دگرجنسگرایان بدانند که فردی همجنسگراست، وقت خود را برای از سرگیری یک رابطه جنسی یا عشقی با او تلف نمیکنند. تقسیم بندی بر اساس گرایش جنسی میتواند هم برای همجنسگرایان و هم برای دگرجنسگرایان مفید باشد. یکی از نوشته هایی که خیلی سر و صدا کرد مقاله ای بود از آدرین ریچ تحت عنوان “دگرجنسگرایی اجباری و موجودیت لزبینها”. ریچ در این مقاله دگرجنسگرایی زنان را پدیده ای اجباری در نظام مردسالاری میداند و دیدی منفی نسبت به آن دارد. مقاله او از این نظر مثبت است که به اجباری بودن دگرجنسگرایی اشاره میکند، ولی او فقط زنان را مد نظر دارد و نسبت به مردان همجنسگرا بی تفاوت است. اشتباه بزرگ او در آنجاست که سعی میکند دلیلی برای همجنسگرا بودن زنان ارائه دهد. او میگوید اگر زنان به عنوان مادر اولین منبع احساسات برای کودکان مونث و مذکر باشند، آیا منطقی نیست که هر دو جنس، هم مردان و هم زنان، در جستجوی عشق به جنس زن باشند؟ و این سوال را مطرح میکند که چرا زنان این جستجو را در زندگیشان به سمت مردان سوق میدهند. با طرح این نظر او نه تنها دگرجنسگرایی زنان، بلکه همجنسگرایی مردان را نیز زیر سوال میبرد، چون طبق نظریه او مردان نیز باید منطقا فقط به جنس زن کشش جنسی داشته باشند. این سطحی نگری ست که عامل دگرجنسگرایی یا همجنسگرایی را در رابطه اولیه کودک با مادر یا فردی با مسئولیتهای مادر (پدر یا افراد دیگر که جای مادر را در مسئولیت بزرگ کردن کودک به عهده گرفته اند) جستجو کنیم. عوامل شکل دهنده گرایش جنسی مانند بسیاری دیگر از مسائلی که به روح و روان انسان برمیگردد، آنچنان پیچیده هستند که نمیتوان به سادگی دلیلی برای آن ارائه داد. و همینطور خیلی ساده انگارانه است که نظام مردسالارانه را تنها عامل دگرجنسگرایی بدانیم. در پایان امیدوارم که جنبشهای زنان و همجنسگرایان ایرانی با استفاده از تجربیات جنبشهای غرب، دیدی مستقل داشته باشند و حاصل فعالیتشان بسیار پربار باشد. به امید روزی که در ایران شاهد برابری زن و مرد و آزادی همجنسگرایان باشیم. azadeh_sepehri@hotmail.com منابع: Gonda, C. (1998) Lesbian Theory. In Jackson, S. and Jones, J. Contemporary Feminist Theories. Edinburgh: Edinburgh University Press Radicalesbians (1997) The Woman Identified Woman. In Nicholson, L. The Second Wave. London: Routledge Rich, A. (1980) Compulsory Heterosexuality and Lesbian Existence. In Rich, A. (1987) Blood, Bread and Poetry. London: Virago

سایت نویسنده: http://azadeh-sepehri.blogspot.com

ایمیل نویسنده: azadeh_sepehri@hotmail.com

برگرفته از : iranglobal

انتشار از: کیانوش توکلی


دهن گشاد احمدی نژاد و یاوه گویی های بی پایان

احمدی نژاد دوباره یاوه گویی اش را شروع کرده اما این بار به رئیس جمهور امریکا ,همجنسگرایان و حیوانات اهانت کرده. ايلنا : رئيس‌جمهور با طرح اين پرسش كه آيا رئيس‌جمهور آمريكا مي‌خواهد دنيا را مديريت كند،اظهارداشت: او حتي قادر نيست كوچك‌ترين هيجانات شخصي خود را كنترل كند. او جلوي دماغ خود را نمي‌تواند ببيند و فكر مي‌كنم حتي اسم خود را بلد نباشد بنويسد حال چگونه مي‌خواهد دنيا را با افكار شيطاني خود اصلاح كند وي در ادامه به انتقاد از سياست‌هاي نظام‌هاي ليبراليستي پرداخت و گفت: جنايت‌هايي كه طبق اين نظريه صورت گرفته در هيچ كجا سابقه ندارد. برخي كشورهاي غربي با افتخار اعلام مي‌كنند كه 51 درصد خانواده‌هاي آنها تك نفره هستند. آنها زندگي يك انسان با يك موجود زنده را خانواده تعريف مي‌كنند كه اين موجود زنده مي‌تواند ‌سگ، گربه و يا هم جنس باشد. گفتني است ؛ در اين جلسه يك گروه سرود دانش‌آموزي كه در مسابقات كشوري نيز مقام كسب كرده بود به اجراي سرود خود پرداختند اما به دليل اينكه از آلات و ادوات موسيقي استفاده مي‌كردند علما و روحانيون حاضر، جلسه را ترك كردند. متن کامل یاوه های این مردک را می توانید در این آدرس بخوانید http://www.iranpressnews.com/source/092893.htm

Billy Brown

بیلی برون یک آهنگ از خواننده آمریکایی-لبنانی میکا است.این آهنگ در مورد مردی به نام بیلی برون است که علی رغم داشتن زن و بچه عاشق یک مرد می شود.کارتون زیر برای این آهنگ ساخته شده. mp3 این هم آهنگشه درفرمت [audio:http://sapphotaste.blog.com/files/2011/01/07.Mika-Billy-Brown.mp3|titles=Mika – Billy Brown]

لیست فیلم ها

برای دانلود هر فیلم برروی عکس آن کلیک کنید